حمله جنایتکارانه به مقر مجاهدین
و
نیاز سرمایه به تحکیم و تداوم سرکوب و اختناق در شرایط فعلی

ارسال شده در: Persian, مقالات | 0

حمله جنایتکارانه پلیس آلبانی به مقر سازمان مجاهدین خلق نه یک واقعه منحصربه فرد، بلکه حلقه ایست از زنجیره وقایعی که ظرف مدت کوتاهی به صورتی هماهنگ و برنامه ریزی شده در چندین کشور صورت گرفته است. آزاد کردن تروریستی که قصد بمب گذاری در مراسم مجاهدین و کشتار شرکت کننده گان در آن مراسم را داشت، لغو اجازه برگزاری مراسم مجاهدین در پاریس، فشار به رسانه های فارسی زبان جهت محدود کردن و نهایتا تعطیل برنامه های شان، اعلام موضع دولت آمریکا در دفاع از عملیات پلیس آلبانی و غیره حاکی از یک توافق عمومی سرمایه داران در دفاع از وحوش حاکم بر ایران و یاری رساندن به آنها در سرکوب جنبش آزادی خواهانه ایست که پایه های سلطه و زور و استبداد و اسثمار و مردسالاری را به لرزه درآورده است. این همدستی با سرکوب گران و قاتلین و تجاوز گران صرفا معطوف به مجاهدین نیست. هدف این حمله همه آن نیروها و افرادی اند که برای آزادی و الغای بیگانگی و رهائی از ستم و استبداد و استثمار مبارزه میکنند. در کشور خودمان نخستین طلیعه این همدستی و همدلی و نهایتا همکاری با سرکوب گران و قاتلین و تجاوز گران در دفاع رضا پهلوی از نیروهای سرکوب مثل سپاه باسداران و یگان ویژه و جانوران مشابه آنها نشان داده شد و کم کم به جائی رسید که کفتارهایی مثل ثابتی هم جرات ابراز وجود پیدا کردند و ساواکیهای قدیم و وزارت اطلاعاتی های جدید دست در دست هم به جان مبارزین افتادند و به فحاشی هم بسنده ننمودند و دست بکار حمله فیزیکی و حتی جنسی به مبارزین شدند. بدین ترتیب سیر وقایع نشان میدهد که بخشهای بزرگی از سرمایه داری ایران و جهان به این نتیجه رسیده اند که ناچارند که همدل و هم پیمان با وحوش حاکم بر کشورمان به سرکوب جنبشی بپردازند که آزادی خواهی اش محدود به جدائی دین از دولت و حکومت قانون نمی شود و خواهان تعیین سرنوشت وتحقق انسانیت است و به هستی عشق میورزد و ارج نهادن به زن را معیار انسانیت شخص میداند. سرمایه داری ایران و سخنگویان آن یعنی کسانی مثل رضا پهلوی و چاقوکشها و جاهلهای هوادارش به این نتیجه رسیده اند که رادیکالیسم وآزادی مورد نظر جنبشی که در ایران به همت زنان و کارگران و روشنفکران شکل گرفته بدلیل همین خصلت زنانه و غیرهیرارشیک و زندگی پرستانه و آزادیخواهانه اش  همان قدر برای آنها خطرناک است که برای حیوانات حاکم. بایستی توجه داشت که آین نتیجه گیری، رضا پهلوی و چاقوکشهایش را صرفا به ورطه همدلی و هم پیمانی با قاتلان و تجاوزگران حاکم نکشانده بلکه در بسیاری از موارد آنها را به عوامل و جاسوساسان رژیم تبدیل کرده است.

          این سرنوشت غمگین رضا پهلوی صرفا نتیجه خصلت هائی مثل حماقت یا خونخواری نیست که وی از پدر و پدر بزرگش به ارث برده است. این واقعه و زنجیره وقایعی که برشمردیم خواب هولناکی را که سرمایه داری برای ما و بشریت در سر پرورانده است آشکار مینمایند. در شرایطی که سرمایه داری درسطح جهانی گرفتار بزرگترین بحران تاریخ خویش است و نمیتواند گریبان خود را از چنگ این بحران رها سازد و از طرف دیگر سرمایه داری ایران هم نه توان و نه تحمل برآوردن خواستهائی مثل زندگی پرستی زنانه و آزادی بی قید و شرط را دارد ، ما با حمله به مجاهدین و بستن رسانه ها و جلوگیری از تظاهرات و گردهم آئیهای اعتراضی و پدیده مضحکی بنام رضا پهلوی مواجه میشویم که تبلور این خواب وحشتناک و کابوسیست که برایمان تدارک دیده اند. کابوس وحدت همه گرایشات اختناقی و سرکوبگر ایران زیر پرچم اسلام و سلطنت در جهت تداوم و تحکیم سلطه سرمایه.

          آین وقایع و این کابوس صرفا بحران جهانی سرمایه و نیاز آن به هم پیمانی با ارتجاعی ترین و خونخوارترین حکومتها و گروهای اجتماعی برای تسهیل انباشت و کند کردن تنزل نرخ سوداش را آشکار میسازند. افت سود، گردش سرمایه و باز تولید آن را هر روز بیشتر از روز پیش دچار اختلال میگرداند چرا که سرمایه دار را با این امکان روبرو مینماید که وی نتواند سرمایه ای را که وارد تولید کرده است در پایان امر بازپس یابد، چه برسد به اینکه آنرا افزایش دهد. در چنین شرایطی، بخش بزرگی از سرمایه داران به این نتیجه میرسند که انباشت عادی سرمایه که مستلزم گردش سرمایه یعنی بازگرداندن آن به عرصه تولید میباشد، آنقدر خطرناک است که گزینه غارت و قاچاق و اسلام راستین را در دستور کارشان قرار میدهد. بدیگر سخن، سرمایه دست به دامن روشهائی میشود و به مکانیزمها ئی باز میگردد که انباشت را عمدتا از طریق قتل و غارت و قاچاق و بی خانمان کردن تحقق می داد، مکانیزمهائی که مارکس آنها را مکانیزمهای انباشت بدوی مینامید. در دورانهائی که سرمایه داری گرفتار یکی از بحرانهای ادواری اش شده و در عین حال رودررو با جنبشی است که هیچگونه ستم و استثمار و سلطه را بر نمی تابد، بازگشت به این مکانیزمها و و جایگزین کردن روشهای متعارف انباشت با آنها برای بخش بزرگی از سرمایه داران اجتناب ناپذیر میشود. در جنین دوران هائی بخشهای بزرگی از بورژوازی به این نتیجه می رسند که بعوض اینکه سرمایه خود را وارد دور بعد تولید نمایند و کوشش کنند که سود خویش را از طریق بهره کشی از طبقه کارگر بدست آورند واضافه ارزش بدست آمده را انباشت نمایند و بد ین طریق باز تولید سرمایه را تحقق بخشند، بهتر است که سود خود را از طریق قاچاق و قتل و غارت و اینقبیل مکانیزمها بدست بیاورند و در دور بعد هم آنرا در جهت تسهیل و تعمیم همین روند قاچاق و قتل و غارت بکار اندازند. یعنی شریک اقتصادی خود را در سپاه پاسداران و نهادهای مشابه آنها  بیابند و انباشت سرمایه را از طریق همدلی وهمپیمانی با این جانوران ممکن نمایند. اینستکه دیگرخود را حتی ملزم به رعایت همان قانونیت ظاهری و احترام به حداقل حقوق انسانی هم نمی بینند که برای انباشت عادی سرمایه لازم بود.

انباشت عادی سرمایه اگرچه مبتنی براستثمار کارگراز طریق ربودن اضاقه ارزش از کف اوست، ولی آزادی صوری  کارگر و برابری حقوقی وی را هم مفروض میدارد. چرا که در سرمایه داری، این دزدی بایستی از طریق قرارداد کار و با توافق طرفین صورت پذیرد و مبتنی بر خرید و فروش آزادانه نیروی کار باشد و مثل هر قرار داد دیگری ، آزادی صوری و برابری حقوقی را شرط لازم تحقق خود قرار دهد. این روش استثمار و انباشت و بازتولید سرمایه مبتنی برآن، برای تداوم خویش، محتاج به سیاست پارلمانی و ضمانتهای حقوق است. روشهای دیگر کسب سود و انباشت و بازتولید سرمایه که مارکس آنها را مکانیزمهای انباشت بدوی مینامد و تحققشان را منوط به قتل و غارت و خشونت و درندگی عیان و بی پرده میداند، از آنجا که قرادادی و مبتنی بر توافق طرفین نمی باشند، مکلف به رعایت حقوق افراد و به رسمیت شناختن برابری صوری انسانها نیز نیستند. انباشت بدوی نه فقط محتاج به سیاست پارلمانی و ضمانتهای حقوقی و آزادیها فرمال نیست بلکه صرفا از طریق نفی قانونیت و برابری حقوقی و آزادی قابل تحقق میباشد. به عبارت بهتر، نفی برابری و ضمانتهای حقوقی و آزادی شروط تحقق آنند.

اینستکه در شرایطی که انباشت سرمایه و بازتولید آن به مخاطره میافتند، بازگشت به این مکانیزمها ضروی میگردد و به تبع از این امر سر و کله فاشیستها و مسلمانان و دیکتاتورها پیدا میشود و بدنبال آنها هم دون کیشوتها و کاریکاتورها یشان به صحنه می آیند و تراژدی موسولینی و هیتلر را به کمدی ترامپ و رضا پهلوی تبدیل میکنند. اگرچه این کمدی هم به اندازه همان تراژدی خانمان برانداز و خونبار است.

با اعتقاد راسخ به پیروزی آزادی و شکست توطئه های سرمایه داران و مردسالاران و مرگ پرستان و مسلمانان و سلطنت طلبان و فاشیستها.

کامبیز سخائی

بازگشت به مقالات