آزادی بی قید و شرط و رهائی از بیگانگی

ارسال شده در: Persian, مقالات | 0

کمونیزم و آزادی بی قید و شرط و رهایی از بیگانگی به اعتقاد نویسنده این سطور سه جنبه از یک واقعیت را بیان میدارند. در این سایت کوشش میکنیم این سه جنبه را  مورد مداقه قرار دهیم و در عین حال پیوند آنها را نیز با یکدیگر مستدل نماییم.  کامبیز سخایی

PicassoGuernica, 1937 by Pablo Picassoاسارت و تحقیر انسان در دنیای ماقبل مدرن و در جهانبینی های مترادف با آن ، یعنی جهانبینی های ماقبل مدرن ،بدون پرده پوشی صورت می پذیرد. جوامع اسلامی و ایدئولوژی اسلامی نمونه بارز این امرند. سرکوب زنان و بزیدن دست و پای مردم و قتل عام دگر اندیشان به عنوان مبارزه با محاربین با خدا و تجاوز به زندانیان سیاسی و خلاصه همه انواع و اقسام وحشیگری در این جوامع آشکارا تحقق میابد و از طرف جهانبینی حاکم بر این جوامع یعنی دین مبین اسلام به عنوان اموری مقدس تطهیر میشوند. این وحشیگری در سرمایه داری مدرن از صورت آشکار و بی پرده خارج میشود و به صورت پنهان تحقق می پذیرد. سکولاریسم و حقوق و ضمیر ناخود آگاه و برابری صوری جایگزین توحش اسلامی میشود. ولی اسارت عیان و توحش افسارگسیخته اسلامی همانقدر انسان ستیزند که بیگانگی سرمایه دارانه مدرن.

سرمایه داری مدرن حتی در اندیشه جهمعه شناسانی مثل ماکس وبر معنای رندگی را از بین میبرد و اضافه بر آن آزادی انسان را از او میگیرد و وی را اسیر قفس آهنین بوروکراسی مینماید. روان انسان اسیر سرمایه داری مدرن، در اندیشه روانکاوان، عبارتست از مجموعه ای از دروغهائی که انسانها به خودشان میگویند و بدینطریق خود را اسیر سیاهچالی می کنند که خود بر پا داشته اند. به باور مارکس اندیشه و عمل انسان در سرمایه داری مدرن تبدیل به هیولائی میگردد که وی را به بند می کشد. این هیولا که تجسم بیگانگی انسان از خویشتن است، دور افتادن وی را از خویشتن،  اازدیگران و از طبیعت به نمایش میگذارد. برای مارکس سرمایه داری و بیگانگی دو جلوه از کابوسی  واحدند. کابوسی که فقط با بازیابی خویشتن پایان میابد.

کمونیسم خواستار رهائی انسان از هر دو نوع بردگی مذکور است . خواه بندگی ناشی از توحش آشکار و بی پرده اسلامی و خواه بندگی ناشی از بیگانگی انسان از خویشتن در  سرمایه داری. آزادی بی قید و شرطی که کمونیسم خواستار آن می باشد آن نوعی از  آزادی است که  هیچگونه محدودیت آزادی را به هر بهانه و توجیه ای که باشد بر نمی تابد .

کامبيز سخايی

بازگشت به مقالات